بیانات سال1370


مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ والّا اگر امام صادق و امام باقر ( صلوات‌اللَّه‌علیهما ) یک گوشه مینشستند و چندنفر دور خودشان جمع میکردند و فقط یک مسأله‌ی شرعی میگفتند، کسی به آنها کاری نداشت. خود امام صادق در یک حدیث میفرماید: « هذا ابوحنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصری له اصحاب »( 2 )؛ ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصری اصحاب دارد. پس، چرا به آنها کاری ندارند ؟ چون میدانند که آن حضرت داعیه‌ی امامت دارد؛ اما آنها داعیه‌ی امامت نداشتند. ابوحنیفه داعیه‌ی امامت نداشت. این علمای معروف اهل سنت - محدثان و فقهایشان - داعیه‌ی امامت نداشتند. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبدالملک بود، قبول داشتند. میگویند وقتی سلیمان‌بن‌عبدالملک از دنیا رفت، کتب محمّدبن‌شهاب زهری را از خزانه‌ی او بیرون آوردند. امام زمانش سلیمان‌بن‌عبدالملک بود؛ برای او کتاب مینوشت. امام یعنی چه ؟ امام یعنی رئیس دین و دنیا. او رئیس دین و دنیا بود. حتّی با این‌که به حسب ظاهر، هارون و بقیه‌ی خلفای جوری که بودند، درسی نخوانده بودند؛ چون آنها وقت درس خواندن که نداشتند، شاهزاده و آقازاده بودند، مشغول پلوچلوخوردن و شکار و عیاشی و این حرفها بودند تا به خلافت میرسیدند؛ موقع خلافت هم جوان بودند، مثلاً هارون‌الرشید بیست‌ودوساله بود که به خلافت رسید؛ بعضیها بیست‌وپنج‌ساله یا سیساله بودند و درسی نخوانده بودند؛ درعین‌حال همان عباد و زهادی

«4»