شد؛ نشد، نشد؛ ما فقط بایستی حرفمان را بزنیم؛ اینگونه نیست. ما بایستی حرف خود را به دلها برسانیم؛ « و ما علیالرّسول الّاالبلاغ »( 5 ). اینکه چیزی را در هوا پرتاب کنیم، کسی گرفت، گرفت؛ نگرفت، نگرفت؛ به جایی رسید، رسید؛ نرسید، نرسید؛ این قبول نیست. من این را به عنوان یک مشکل مشاهده میکنم. البته میدانم که آقایان تلاش میکنند و زحمت میکشند. امامجمعه در یک شهر، مرکز توقعات و محل مراجعات است؛ کار مردمی و کار اداری و سیاسی دارد؛ مردم حل خیلی از مشکلات را از او میخواهند؛ حتّی به صرف اینکه او و بعضی از مسؤولان حکومت هم معممند، بعضی از کوتهنظرها، وجود مشکلات را از چشم او میبینند ! من اینها را میدانم؛ لیکن باید بر این مشکلات فایق آمد و آن تکلیف اصلی را پیدا کرد. برادران ! امروز در یک شهر، اگر امام جمعه فرضاً به اختلاف فلان دو مسؤول اداری نرسید، هیچطوری نمیشود و هیچ آسمانی به زمین نمیآید. البته اگر رسید و اقدام و اصلاح کرد، خیلی بهتر است؛ اما چنانچه من در این شهر باشم و مسؤولیت تریبون و منبر عظیم تبیین دین خدا را داشته باشم و درعینحال جوانان گروهگروه بیدین بشوند، این ضایعه است. ما اول باید فکر کنیم که چگونه میشود جوانان را به نماز جمعه جذب کرد. من گزارش نمازهای جمعهی سرتاسر کشور، حتّی بعضی از بخشها را به مرور میبینم. آنچه که این گزارشها برای ما ایجاب میکند، این است