نباشد که همه باید رشتهی فقاهت را بگیرند؛ نخیر، طلبه باید بداند که اگر رشتهی تاریخ یا تفسیر یا فلسفه یا کلام یا علوم قرآن یا بقیهی علوم اسلامی را پیمود، ارزشی در انتظار اوست و ارزشگذاری مناسبی میشود.
مطلب پنجم این است که حوزه باید از پیشرفتهای جهانی - در همهی مسائلی که به علوم اسلامی ارتباط پیدا میکند - مطلع بشود و خود را با آنها هماهنگ کند. مثلاً امروز در باب جامعهشناسی، مفاهیم جدیدی مطرح میشود که این مفاهیم، با حوزهی کار علمای دین ارتباط پیدا میکند. فرض کنید مفاهیم جامعهشناسی یا تاریخی مارکس در داخل اجتماعات میآید و وسیلهیی برای القای تفکرات ماتریالیستی و فلسفی مارکس میشود. مباحث اجتماعی یا اقتصادی مارکس، با مسائل فلسفی مارکس از هم جدا هستند. اگرچه اینها را به هم زنجیر و قفل کرده و ارتباط داده است، لیکن مقولههای جدایی هستند. ماتریالیسم یک مقوله است، سوسیالیسم علمی در باب اقتصاد یک مقولهی دیگر است. یا طبقات اجتماعی، آنطوری که مارکس در تحول تاریخی - که همان مبنای سوسیالیسم علمی است - ترسیم میکند، یک حرف دیگر است؛ اما همان مسائل اقتصادی و همان مفاهیم اجتماعی میآیند در ذهن فلسفی مخاطبان خودشان اثر میگذارند؛ آن وقت حوزهی علمیه برای مقابلهی با ماتریالیسم، این دفعه شروع به تلاش و راه رفتن میکند !