قرآن صریحاً وعده کرده است که « لیظهره علیالدّین کلّه »( ۱ ). قرآن با زبانهای مختلف گفته است که این حقیقت و این سلسلهی ارزشها در تاریخ بشریت، بر همهی شبهارزشها و ضد ارزشها فایق خواهد آمد. قرآن صریحاً گفته است که « العاقبة للمتّقین »( ۲ )؛ فرجام کار، متعلق به مؤمنان و پرهیزگاران است. چگونه ممکن است اسلام درحالیکه در کنج عزلت و انزواست، بر تفکرات پوشالی و تحمیلی و ارزشهای ضد ارزش و تحمیلشدهی بر بشریت مظلوم فایق بیاید ؟
سالها اسلام بود، اما نه در صحنهی فعالیتهای اساسی عالم. یک دوران طولانی، اسلام در دستگاه حکومتهای مسلماننام و بیخبر از اسلام، منزوی بود. در طول سلطنتهای مفصل ایران و عثمانی و هند که ظاهراً مسلمان بودند، اسلام به معنای حقیقی کلمه در دستگاهشان نبود؛ اسلام منزوی بود. بعد هم که از دو، سه قرن پیش به این طرف، دوران پیشرفت غرب و اروپا پیش آمد و ارزشهای مادّی به شکلهای مختلف بر دنیا حاکم شد، اسلام و مسلمانی کاملاً در غربت و انزوا افتاد؛ حتّی سعی میکردند که نام اسلام را هم به دست فراموشی بسپرند؛ سعی میکردند تا کشورهای مسلمان را هم با تفکرات لاییکی و غیر اسلامی حتّی از صورت اسلام جدا کنند. « بسماللَّه » گفتن در اول حرف زدنها ننگ بود. نماز خواندن ننگ بود. مسلمان زیستن به معنای واقعی محال بود. تظاهرات