فضایلی هم داشت، که حالاییها الحمدلله آن فضایل را هم ندارند ! حجاج، فصیح و جزو بلغای عرب بود. خطبههایی که حجاج در منبر میخوانده، جزو خطبههای فصیح و بلیغی است که جاحظ در « البیان والتبیین » نقل میکند. حجاج حافظ قرآن بود؛ اما مردی خبیث و دشمن عدل و دشمن اهلبیت و پیامبر و آل پیامبر بود؛ چیز عجیبی بود. یکی از این خوارج را پیش حجاج آوردند. حجاج شنیده بود که این شخص، حافظ قرآن است. به او گفت: « أجمعت القران »؛ قرآن را جمع کردهیی ؟ منظورش این بود که آیا قرآن را در ذهن خودت جمع کردهیی ؟ اگر به جوابهای سربالا و تند این خارجی توجه کنید، طبیعت اینها معلوم میشود. پاسخ داد: « أ مفرقا کان فاجمعه »؛ مگر قرآن پراکنده بود که من جمعش کنم ؟ البته مقصود او را میفهمید، اما میخواست جواب ندهد. حجاج با همهی وحشیگریش، حلم بخرج داد و گفت: « أفتحفظه »؛ آیا قرآن را حفظ میکنی ؟ پاسخ شنید که: « أخشیت فراره فاحفظه »؛ مگر ترسیدم قرآن فرار کند که حفظش کنم ؟ دوباره یک جواب درشت ! دید که نه، مثل اینکه بنا ندارد جواب بدهد. حجاج پرسید: « ما تقول فی امیرالمؤمنین عبدالملک »؛ دربارهی امیرالمؤمنین عبدالملک چه میگویی ؟ عبدالملک مروان خبیث؛ خلیفهی اموی. آن خارجی گفت: « لعنهالله و لعنک معه »؛ خدا او را لعنت کند و تو را هم با او لعنت کند ! ببینید، اینها اینطور خشن و صریح و روشن حرف میزدند. حجاج با خونسردی گفت: تو کشته خواهی شد؛ بگو ببینم خدا را چگونه ملاقات خواهی کرد ؟ پاسخ شنید که: « القیالله