بیانات سال1370


کوچکی بود؛ مدینه بود و اطراف مدینه، و بعد هم مکه و یکی، دو شهر دیگر؛ اما به کار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعه‌ی بدوی، مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق و تنبیه را در میان مردم باب کرد. این هم زندگی معاشرتی پیامبر بود، که باید برای همه‌ی ما - هم برای مسؤولان کشور، هم برای آحاد مردم - اسوه و الگو باشد. و بالاخره صحنه‌ی سوم از زندگی پیامبر، ذکر و عبادت الهی آن حضرت بود. پیامبر با آن مقام و با آن شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمیشد؛ نیمه‌ی شب میگریست و دعا و استغفار میکرد. ام‌سلمه یک شب دید پیامبر نیست؛ رفت دید مشغول دعا کردن است و اشک میریزد و استغفار میکند و عرض میکند: « اللّهم و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین »( ۵ ). ام‌سلمه گریه‌اش گرفت. پیامبر از گریه‌ی او برگشت و گفت: این‌جا چه میکنی ؟ عرض کرد: یا رسول‌الله ! تو که خدای متعال این‌قدر عزیزت میدارد و گناهانت را آمرزیده است - « لیغفرلک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر »( ۶ ) - چرا گریه میکنی و میگویی خدایا ما را به خودمان وانگذار ؟ فرمود: « و ما یؤمننی »( ۷ )؛ اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت ؟ این برای ما درس است. در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختی، در روز راحتی، در روزی که دشمن انسان را محاصره کرده است، در روزی که دشمن با همه‌ی

«7»