بیدار میماندم و گوش میکردم؛ اما حالا شاید یک سال بشود که نشنیدهام، یا کمتر شنیدهام؛ چون حالا میخواهم زودتر بخوابم. آدم حیفش میآمد که آن گویندههای به آن خوبی، این شعرهای سست را بخوانند؛ مثل اینکه آدم با خط خوشی بردارد شعر بدی را بنویسد !
پس، شما برای رسیدن به آن بالا بالاها همت بگمارید و هیچ قانع نشوید. اگر من تحسین کنم، یا دیگری تحسین کند، این تحسین را نباید به معنای این فرض کرد که این شعر بیعیب است؛ نه، الان ممکن است که فرضاً در یک مجمع ادبی، شاعر استادی هم شعری بخواند، انسان اعتراض کند؛ یک شاعر متوسطی هم شعری بخواند، آدم احسنت بگوید. این احسنت، ناظر به چیز دیگر است؛ آن اشکال هم ناظر به یک چیز دیگر. توجه کنید که شعرهای شما باید حتماً صیقل بخورد. غیر از صیقل خوردن، اصلاً شما باید کاملاً بتنید؛ اینقدر بتنید که شعر پخته بشود و قدرت پیدا کند.
از زیارت آقایان خوشحال شدیم و دوست داریم که بیشتر بگویند؛ منتها طلبه و دانشجو ضمناً باید مواظب باشند که از درس و کارشان هم باز نمانند؛ یعنی شعر را مقدم نکنند. در بعضی از سنین ممکن است « شاعری » کار اصلی انسان بشود؛ اما در سنین شماها مناسب نیست که بر کارهای دیگر مقدم بشود. پرداختن به شعر در کنار کارهای دیگر اشکالی ندارد.