زندگی کردن همین است که تو لذت ببری ! واقعاً طبق تفکر جهانبینی مادی جز این هم چیز دیگری نیست. براساس جهانبینی مادی، شما یک فاصلهای را دارید از یک نقطه به نقطهای دیگر: تولد و مرگ، یا بگویم: کودکی و مرگ، چون دوران کودکی چیزی نیست، اما از پایان کودکی تا مرگ یک فاصلهای است و این فاصله مثل برق هم میگذرد، پس هرچه در این فاصله بیشتر خوش بگذرانید لذت میبرید و محصول انسان از زندگی جز این نیست ! آیا این بینش میتواند برای بنای جهان و برای ساختن زندگی انسان و برای هدفهای والا برنامهریزی کند و آنها را هدف بگیرد و به سمت آنها با مبارزه حرکت کند و در این راه دشوار سختی را تحمل کند و چنین چیزی ممکن است ؟! نه. اینکه بنده با عجله و با سرعت خودم را برسانم به آن طرف دیوار که بنبست است پیشانیام میخورد به دیوار، اینجا چرا باعجله بروم ؟ چرا تلاش کنم ؟ این فرق میکند با بینش آن کسی که معتقد است که ورای این مرز: که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را این خیلی تفاوت میکند.
اینجا اصلاً هدفدار شدن زندگی یکی از نتایج این بینش است و تلاشگر بودن در زندگی هم یک نتیجهی دیگر است. یعنی انسان معتقد به بینش الهی آنوقتی که احساسات بر او غلبه نکرده، و آنوقتی که هیچ نیازی هم ندارد، و آنوقتی که تسلیم هیچ عادتی هم نیست، در آن لحظه هم باز تلاش میکند. یعنی اگر مثلاً یک