که درست مطابق با واقع است. این سریال « سالهای دور از خانه » یی که نشان میدادند، که همه را جذب کرد، حتّی امام را - حاج احمد آقا میگفت که امام مرتب این سریال را نگاه میکردند - علتش چیست ؟ چون زندگییی که آن شخص در فیلم دارد، و آن کاری که او دارد میکند، درست مطابق با واقع است؛ یعنی همانی است که واقعیت دارد. اصلاً هنرمند این است؛ باید واقعیت را عکسبرگردان کند و به آدم نشان بدهد؛ حتّی آن مقداری که آدم نمیبیند، برجسته کند، واقعیت را با همهی ریزهکاریهایش جلا بدهد و جلوی چشم آدم بگذارد. آن سریالی که اشاره کردم، اینطور نبود؛ آن سحرِ ماه رمضانش، آن افطارِ ماه رمضانش، آن مجلس روضهاش؛ آخر هم بیمعنی و بیمزه و بیواقعیت ! واقعاً جامعهی ما این است ؟! اصلاً هیچ چیز سرشان نمیشود ! در چنین فضایی، من نمایشنامهی « ایوب پیامبر » را واقعاً یک برداشتِ صحیحِ متینِ بیاشکالی از یک کار به آن مهمی دیدم. آدم اگر بخواهد زندگی یک پیامبر را نشان بدهد، کار آسانی نیست؛ آن وقت این آقای سلحشور اینقدر قشنگ این نقش را بازی کرده بود. اولِ این نمایش اینطور است که کروبیانِ ملأ اعلی دارند مدح آن مثال ملکوتی و به اصطلاح قالب مثالی ایوب را میکنند. آدم وقتی نگاه میکرد، خیال میکرد که واقعاً خود ایوب پیامبر آنجا ایستاده است. بعد از نمایش گفتم: من که آخوندم و این همه در زندگی پیامبران مطالعه کردهام،