میریختند. یکمقدارش را آب میگرفت، و یک مقدار دیگر را بزور به ماها و به دوست و آشناها و به مردم شیعهی آنجا میدادند؛ غالبش را هم دور میریختند. یا مثلاً پیازهای محصول آنجا را برای ما میآوردند، که به قدر یک طالبی بود؛ مبالغه نیست ! غرض، من به همراهم گفتم که وقتی استاندار این منطقه شدی، باید اینجا را مثل « ریکه پوت » بکنی؛ و این میشود. متأسفانه نه او - که البته توان این کارها را نداشت - بلکه آن استاندارهایی هم که بعد از تشکیلات جدید گذاشتیم، واقعاً هیچکدام نتوانستند یک « ریکه پوت » دیگر در آنجاها درست کنند.
میخواهم عرض بکنم که مسألهی زمین با این کارها حل نمیشود. حالا شما قدمی برداشتهاید، که البته قدم بسیار مهمی است - قدم اول بود؛ قدم باارزشی است - اما این، عاقبت آنچه که ما در جمهوری اسلامی انتظار داریم، نیست. ما بایستی یک بلوچستان به آن عظمت را، به یک باغستان تبدیل کنیم؛ یعنی بلوچستان میتواند مثل جیرفت باشد. آقایان هر کدام به جیرفت رفته باشند، میدانند که شهر جیرفت تماماً یک باغ بزرگ است. همهی شهر، از اولی که انسان وارد میشود، مثل اینکه وارد باغی شده است. منطقهی بلوچستان میتواند آنطور بشود. باید این کارها بشود؛ و این نخواهد شد، مگر اینکه زمین در دست مردم باشد و مردم به این زمین دل ببندند و بفهمند که زمین متعلق به آنهاست؛ بایستی آن را آباد کنند و زندگی خود و دیگران را از این زمین اداره نمایند.