جواب: این دیگر فرقی ندارد و مرجع یکی است، چون پائین رفتن و بالا آمدن ماده که نیست، بالاخره باید آن کلام و آن معارف الهی هم سطح قلب مقدس پیغمبر و روح مقدس پیغمبر باشد. حالا تا روح پیغمبر تعالی پیدا نکند اصلاً لایق یک چنین موهبتی نمیشود. و لذا یک ترقی و تعالی در او هست، اما در عین حال خدای متعال بر او فرود میآورد، چون فاصلهی بشر با خدا با هیچ مقیاسی قابل اندازه گیری نیست، جز همین که بگوئیم: فاصلهی بشر با خدا ولی بکلی ژرفای غیر قابل وصول است. سؤال سیزدهم: علت اینکه در آیه شریفه: « ختمالله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه » به ترتیب قلب، گوش، چشم را آورده چیست ؟ لابد یک علتی دارد ؟ جواب: ممکن است یک علتی داشته باشد، اما اینجا در مورد قلب و سمع، ختم گفته یعنی مهر کردن چون جلوی دل و گوش پرده آویزان نمیکنند، و لذا گفته شد ختم، یعنی بستن لکن در مورد چشم پردهآویزان کردن هست، و لذا به « غشاوة » تعبیر کرده که با تعبیرات عرفی و ادبی بسیار نزدیک است و یک تعبیر هنری است، حالا اگر فلسفهای هم داشته باشد بنده نمیدانم. سؤال چهاردهم: چرا گفته شد که بر دلهای کافران مهرزده است و این مهر با صفت رحمانیت خدا چگونه بیان میشود ؟