بیانات سال1370


برای خودش فکری بکند، این کار را شسته و رُفته و تمیز و مرتب انجام میدهد. بعد که انسان نگاه میکند، میبیند واقعاً به خاطر اخلاص یک آدم مؤمن، شجره‌ی طیبه‌یی در این‌جا ایجاد شده است.

البته نمیخواهم بگویم که غیرطلبه‌ها این‌گونه نیستند؛ نه، برای غیرطلبه‌ها این‌طور وضعیتی پیش نمی‌آید. یک دانشجوی جوان و مسلمان و دارای همین خصوصیات، اصلاً میدان این کار را ندارد؛ آن‌که میدان این کار را پیدا میکند، طلبه‌ی جوانی است که در حوزه درسش را میخواند؛ حالا تصادفاً برحسب حادثه‌یی، سر و کارش به فلان نقطه‌ی دوردست کشور - به بلوچستان، به کرمان، به فلان نقطه - افتاده، کاری را دیده، نیازی را احساس کرده، به این کار چسبیده، و از آن مایه‌ی ایمانی و معرفتی و دینی درون خودش تغذیه شده و این را روبه‌راه کرده است. من در طول عمرم این‌گونه موارد را زیاد دیده‌ام؛ بعد از انقلاب هم موارد متعددی را مشاهده کرده‌ام.

آن وقتی که ما طلبه‌ها این‌طور کار میکنیم، برکات الهی با ماست. آن وقتی که به آن بدنه‌ی شفاف اخلاص ما، اندک خدشه‌یی وارد می‌آید، کارها طور دیگری میشود؛ یعنی فوراً میبینیم که یک گوشه‌ی کار عیب پیدا میکند. تا وقتی که اخلاص هست، تا وقتی که « خود » نیست، تا وقتی که با کمترین برداشت، بیشترین کار را میخواهیم انجام بدهیم و واقعاً به انگیزه و به سائقه‌ی همان هدایت الهی کار میکنیم، برکات الهی همراه ماست.

«3»