بیانات سال1370


مردم هم راه زندگی را فهمیده بودند. هر کس میخواست زندگی کند، باید منفذی به آن خان مییافت. آخوند هم اگر میخواست زندگی کند، بایستی خودش را به خان وصل میکرد؛ لذا خیلی از روحانیون آن‌جا هم به خوانین متصل شده بودند، با آنها ارتباط داشتند، با آنها مأنوس بودند و زندگیشان یک طوری میگذشت. این، وضعیت بلوچستان بود. مردم در آن‌جا این‌گونه رنج کشیدند.

جمهوری اسلامی در آن‌جا پیام‌آور یک عطیه‌ی بزرگ بود، و آن این‌که طبقه‌ی ستمگر - خوانین - حذف شدند؛ هرچه هم آمدند و تلاش کردند، نشد. من خودم در سال 58 به بلوچستان رفتم؛ همه‌ی این خوانین درجه‌ی یک بلوچستان به ایرانشهر آمدند و با من ملاقات کردند، تا شاید بتوانند تقرب و تحببی پیدا کنند. من سیاست جمهوری اسلامی را برای آنان روشن کردم. خوانین امیدی پیدا نکردند. البته کسانی بودند که این سیاست را قبول نداشتند. ما نمیخواستیم درآن‌جا سیاست اعمال کنیم؛ ما میخواستیم حقیقت را در آن‌جا اعمال کنیم. حقیقت این بود که مردمی بودند و باید زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی زندگی میکردند؛ الان هم آن مردم هستند. بحمداللَّه خوانین دستشان کنده شد؛ هرچند جمهوری اسلامی سختیهای زیادی کشید.

شما که حالا آن‌جا با روحانیون منطقه مواجه هستید، باید اولین نکته‌ی مورد نظرتان این مطلب باشد که مردمِ آن‌جا شهروند و مواطنین ما هستند و ما میخواهیم اینها در زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی، خوب زندگی کنند.

«4»