بیانات سال1370


درون خودش بیشتر رشد میدهد نتیجه این میشود که: « فزادهم الله مرضا » وابستگیاش به مرض بیشتر خواهد شد و مرض در او ریشه‌دارتر میشود که ما عین همین قضیه را در انقلاب تجربه کردیم.

کسانی بودند که میدانستیم اینها در مقابل دعوت انقلاب و آن دعوتی که از سوی امام میشد و قدم‌بقدم این نهضت را و مبارزه را هدایت میکرد مقاومت دارند و امتناع میورزند و در یک راه دیگری حرکت میکنند و قدم میزنند، لذا حاضر نیستند او را قبول بکنند، یعنی عیناً همان مرضهایی را که در آن مردم جاهل بود، آدم در اینها مشاهده میکرد: که میگویند: سابقه مبارزه ما بیشتر است حالا بیائیم تسلیم این حرف جدید بشویم ؟ ما مفاهیم سیاسی را روشن‌تر میدانیم، با مجلات خارجی آشنا هستیم، با کتابهای اروپایی آشنا هستیم، با مفاهیم فرهنگ‌نو جهانی آشنا هستیم، حالا بیائیم تسلیم یک روحانی بشویم که از قم حرکت کرده زیر بار او برویم ؟. این احساسات آنها بود !! و حقیقت قضیه لزوم یک حرکت انسانی و جذب نیروهای مردم و هدایت آنها بسوی یک فرد درست و یک اقدام صحیح بود که وقتی پیام‌آور این حقیقت در میدان ظاهر شد همه باید به او میپیوستند، لکن جاذبه‌های مخالف که در حقیقت دافعه نسبت به این حرکت بودند مانع میشوند که اینها به این حرکت بپیوندند. یعضی از اینها که در طول زمان گرما و نور این خورشید را میدیدند حقیقت است و باید به آن تسلیم شد، به او میپیوستند و با او یکی میشدند و حرکت را با او آغاز میکردند.

«7»