محور کار است، اما پشت سر این دروغزنی یک خدعهگری وجود دارد که این، هشیاری بیشتری را میطلبد، البته آن منافق فردی بعنوان یک خصوصیت فردی، این دومی را دیگر ندارد و همان ظاهر و باطنش یکی نیست.
اما جریان نفاق در جامعه، بعنوان یک جریان دشمن و مخاصم، مسألهاش این نیست که باطنش با ظاهرش یکی نیست، بلکه پشت سر این یکی نبودن یک خدعه و نیرنگ و یک مقصود باطل است که میخواهد اجرا شود و آیه دوم این را گفته است. البته در همین آیه دوم: مسأله را برای مؤمنین و برای همهی مردم روشن میکند که بدانید این خدعه بیفرجام است، یعنی با خودشان خدعه میکنند، نه با خدا، اگر چه ممکن است مؤمنین تا مدتی هم نفهمند که اینها درصدد چه هستند، اما آنکه در یک جامعهی ارزشی، ارزشها را نمیپذیرد و درصدد ضربه زدن به آن ارزشهاست این با کسی جز خودش خدعه نمیکند و خود اوست که خودش را از سفرهی رحمت الهی دور میکند و خود را از خیرات جامعهی اسلامی مبرّا و جدا میسازد و در حقیقت، منافق ضرر عمده را به خودش میزند. اما آیه سوم باز از بعد دیگری به مسألهی منافق نگاه میکند و میگوید که هرچه زمان بگذرد وضع این بیچاره بدتر میشود: « فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا »( 2 ) او یک بیاعتدالی و ناتندرستی از اول کار در خود دارد و یک مرضی در او هست که این مرض ممکن است معلول