دیدهام که در تصورات هنری خودشان مطلب را درک کردهاند و حتی گنجاندهاند لکن نتوانستند با مردم حرکت کنند. قبل از انقلاب من یک نمایشنامهای مال یکی از این نمایشنامه نویسهای ایرانی دیدم که نمیخواهم اسم نویسندهاش را بگویم اشاره هم نمیخواهم بکنم. این نمایشنامه نقش روشنفکر را نشان داده بود که در عمل پشت سر مردم قرار میگیرد ( یعنی همان مردمی که بینش او را ندارند ) این شخص مذهبی نبود، غیر مذهبی و اتفاقاً ضد انقلاب هم بود. لکن این حقیقت را درک کرده بود. بهرحال همین آدم منافق که الان سینهاش را سپر کرده در مقابل جریان حق ایستاده همانطور که گفتیم: آن وقتی که با دل خودش خلوت کند حقیقت را پیدا میکند، حتی آن وقتی که پای منافع شخصیاش در میان نباشد ممکن است حقیقت را بر زبان هم بیاورد. و این شخص درست تصویر کرده بود. در یک وقتی که حالا پای منافعی هم در میان نبود و مسئلهای نبود، روشنفکر چیزی را که عامهی مردم نمیبینند میبیند، چون بالاخره روشنفکر است و اطلاعات و معلوماتی دارد، بینشی دارد که عامه مردم ممکن است از آن محروم باشند، اما آنچه را که میبیند، براساس آن و به اقتضای او گام بر نمیدارد و عامهی مردم ممکن است این حرف را که از او بشنوند وقتی در دلشان جایگزین شد، براساس او احساس میکنند که باید حرکت کنند و میفهمند اینجا جای حرکت کردن است، که این درک صحیح و هوشمندی واقعی است.