ندارد. ارزش علم فراتر از این است که انسان به خاطر آن، حتّی سراغ کسی که با او مخالف است، نرود. این یک بحث است؛ تحت تأثیر آن دشمن قرار گرفتن از غیر جنبهی علم - یعنی جنبهی سیاست، فرهنگ و چیزهای دیگر - یک بحث دیگر است. آنچه که برای ما درست کردند، این دومی است. آنچه که برای - به اصطلاح رایج - جهان سوم خواستند و برنامهریزی کردند، این دومی است. اتفاقاً کاری کردند که اولی انجام نگیرد.
این معضل بزرگ فرار مغزها که الان دهها سال است در جهان عقبافتادهی کنونی مطرح است، بخشی از همین قضیه است. اینها زبدهها و خوبها را میربایند و میبرند و اجازه نمیدهند حتّی آنهایی که یاد میگیرند و استعداد دارند، برای آن کشورها به کار بیفتند. بنابراین، این مسألهی دوم، اگر نگوییم که بیشتر از مسألهی اول در دانشگاهها اهمیت دارد، حداقل به قدر مسألهی اول اهمیت دارد.
دین را باید در دانشگاهها زنده کرد. دانشگاه ما بیدین متولد شده است؛ اینکه روشن است. دانشگاه به سبک کنونی، از ابتدا بیدین متولد شده؛ یعنی طراحی کردند که دانشگاه، بیدین زاییده بشود. این معنایش آن نیست که فلان مؤسس یک دانشگاه، آدم متدینی بوده یا نبوده؛ اصلاً به آن ربطی ندارد؛ بنای دانشگاه، یک بنای غیردینی، بلکه ضد دینی بوده است؛ مثل روشنفکری کشور ما، که از ابتدا بیدین متولد شده است.