این معنا در دانشگاه هم صدق میکند؛ گاهی هم متأسفانه این کار به وسیلهی خودیها انجام میگیرد. وقتی که ما میبینیم مثلاً یک سلسله کار بر مبنای حذف شخصیت و ارزش روحانیت در محیط سیاسی یا در محیط دانشگاهی شروع میشود، این کار، یک کار ساده و یک کار فقط صنفی نیست. اینکه مثلاً ما بیاییم بساط حوزهی علمیه را که بر مبنای تحقیق و دقت نظر و بر اساس مبناسازی و مبناویرانسازی و نوآوری و تجدید نظر و ابتکار است - که این روشن است؛ سبک و شیوهی آموزش و تعلیم و تعلم در حوزههای علمیه، از اول بر مبنای تحقیق بوده - یک چیز تقلیدی وانمود بکنیم و امثال مطهری و بهشتی و این شاگردان حوزه را، استثناهای حوزه تلقی کنیم ،( 6 ) یک اشتباه است. طبیعتاً کسی که حوزه را درست نمیشناسد، کسی که نمیداند حوزه چیست، چنین اشتباهی را مرتکب میشود. البته به احتمال فراوان، بلکه شاید به طور یقین، آدم میداند که اینها از روی بیغرضی هم گفته میشود؛ یعنی نظر سوئی وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فسادآور است. این موجب میشود که ارزش علمی و معنوی روحانیت - که پرچمدار و نمایندهی دین است - در چشم محیط دانشگاهی و دانشجویی از بین برود؛ کمااینکه شبیه این کار، منتها با شیوههای ناشیانهتری، قبل از انقلاب انجام میشد و بیتأثیر هم نبود. واقعاً قبل از انقلاب، جماعت دانشگاهی، آخوندجماعت را آدمهای پُرگوىِ نادانِ پُرتوقعِ هیچچیزندان