للنّاس و لا تکتمونه »( 17 ) است. خود این بیان، اول تبیّن و فهمیدن لازم دارد. ما باید بفهمیم، تا بتوانیم آنچه را که فهمیدهایم، تبیین کنیم. پس، کسب فهمیدن هم برای ما واجب و ضروری و اجتنابناپذیر است. ما باید روزبهروز بر خودمان اضافه کنیم. آنچه که ما میدانیم، در مقابل آنچه که نمیدانیم، یک پَر کاه در مقابل صحراها و کشتزارها هم نیست. آنچه که ما میدانیم، چیست ؟ هر کتابی که آدم باز میکند، میبیند سیل مطالب در این کتابها هست، که آن ظرف خالی ما محتاج آن است. کو عمق ؟ کو استعداد ؟ کو توفیق برای این همه فهمیدن ؟ بههرحال، ما باید تلاش کنیم. ما در مقابل آنچه که باید بدانیم، و نسبت به معارفی که مردم ما محتاج آن هستند، چیزی نمیدانیم. ما باید درس بخوانیم و مطالعه کنیم. حالا من نمیخواهم در اینجا تکلیف درس خواندن بکنم؛ باید با مطالعه و تحقیق و تأمل و تفکر، بر خودمان بیفزاییم، تا بتوانیم بیان کنیم. پس، یک تکلیف، تکلیف تبیین است، که همهی علما آن را داشتهاند. تکلیف دوم - که باز ما در آن با علمای دورههای قبل شریک هستیم - تکلیف مجاهدت برای مردم است. اگر انقلاب پیروز هم نشده بود، این تکلیف بود. همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسداری میکردند، به آنها رسیدگی میکردند؛ دأب و روش علما این بود. نمیخواهیم بگوییم