بیانات سال1370


دندان خودش را به‌نحوی سرپا نگهدارد ! این یک هندسه‌ی معیوبی است که همیشه در نظامهای باطل وجود داشته است و در ایران پادشاهی هم این معنا وجود داشت. چیزی که کسی به فکر آن در مرکز نبود، رفع محرومیت در نقاط محروم بود. اگر یک وقت شما مشاهده میکردید که در آن دوران کاری هم انجام میگرفت که به نحوی در خدمت محرومان بود - که البته نادر و کم بود - این به‌خودیخود به‌خاطر رفع محرومیت نبود؛ به‌خاطر دلسوزی برای محرومان نبود؛ به‌خاطر جهت دیگری بود. فرض بفرمایید برای فلان پایگاه جاده درست میکردند تا بتوانند ارتباط امریکاییها را با منطقه‌ی دریا از راه زمین آسان کنند؛ یا جاده میکشیدند تا مثلاً کشورهای عضو پیمان سنتو ( 5 ) را به هم وصل کنند؛ البته قهراً چهار تا شهر و روستا هم از این جاده استفاده میکردند. برای این‌که منطقه‌یی صدایشان در نیاید، مجبور میشدند یک وقتی یک کاری برای آن منطقه بکنند؛ اما اگر از منطقه‌یی نمیترسیدند و در آن، هدفِ مربوط به خودشان را تأمین شده نمییافتند، آن منطقه در عزلت مطلق باقی میماند !

ما بعد از انقلاب جاهایی را در این کشور پهناور و بزرگ دیدیم که با وجود جمعیت فراوان، از آبادانی بویی نبرده بودند؛ محرومیت، طبیعت ثانوی پاره‌یی از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقه‌یی که جنبه‌ی استراتژیک برای آن دستگاه نداشت و هدف و کاری در آن‌جا نبود، دیگر در آن‌جا نه راه‌آهنی بود، نه

«4»