بیانات سال1370


شده‌اش را برای من آوردند. برداشت اعضای « دفتر ارتباطات مردمی » ما - که مسؤولیت این کار را به عهده دارند - این بود که این مردم از حجب و مناعت و استغنای بیشتری برخوردارند. اگر نمیدانستیم که این مردم، مردم محرومی هستند، میگفتیم لابد محرومیت و گرفتاری ندارند؛ اما خوب میدانیم که این‌طور نیست؛ میدانیم که محرومیت دارند؛ میدانیم که زیاد احتیاج دارند. پس، عامل، چیز دیگری است؛ حجب است.

در حالی که نامه را راحت میشود نوشت و آن‌جا هم دهها دست برای گرفتن نامه‌های مردم آماده است، و هرجا بنده برای سفرهایم میروم، همه‌ی کسانی که با من هستند، مأمورند نامه‌های مردم را بگیرند و به مرکز خاصی هدایت کنند؛ یعنی میشود راحت نامه را داد، اما اینها نامه‌یی ندادند ! آنهایی هم که نامه دادند، آنهایی هم که نوشتند، با حجب نوشتند ! میبینید، این صفتِ خیلی مهم و باارزشی است؛ این خیلی انسانی است.

امروز تا ظهر چند هزار نفر آدم روبه‌روی من آمدند و با من سلام و علیک و مصافحه کردند و رفتند. در میان این چند هزار نفر - که یقیناً صدها خانواده‌ی شهید و آزاده و جانباز هم بودند - کسانی که به بنده گفتند ما پدر شهیدیم، یا پسر شهیدیم، یا جانبازیم، یا آزاده‌ایم، یا پسرمان آزاده است، یا شوهرمان آزاده است، ده نفر نشدند ! این، همان مناعت و حجب است. برای گروههای مردمی، اینها صفات خیلی عجیب و باارزشی است. انسان دلش میخواهد که اصلاً برای این مردم کار کند؛ از بس اینها خوب و شایسته‌اند.

«10»