سال، آنطوری که مصلحت امت اسلام اقتضاء و ایجاب میکرد، عمل کرد؛ از مصلحت تخطی نکرد و منیت نشان نداد. بعد از آنکه امیرالمؤمنین به خلافت رسید، آن کسانی که حق را با خودشان میدانستند و در سر سودای خلافت داشتند، دیدید که چه کردند ؟ دیدید که چه جنگها و خونریزیهایی به راه انداختند ؟ علی در آن بیستوپنج سال از این کارها نکرد؛ با اینکه خود را حق میدانست. این، کلمات و زندگی امیرالمؤمنین است. او حقی را برای خود قائل بود؛ اما مصلحت بزرگ اسلام را در این میدید که سکوت کند، تسلیم باشد و با جریان معمول جامعه پیش برود. آن وقتی هم که به خلافت رسید، باز دوستان نزدیک، دوستان دور و دشمنان ظاهرساز او را نصیحت کردند که عجله نکن، فلانی را عزل نکن، فلانی را نصب نکن، این حرف را نزن، این تقسیمِ اینگونه را انجام نده، این پول و این مستمری را قطع نکن. آن بزرگوار، به همهی اینها با چشم بیاعتنایی نگریست؛ آنچه را که حق میدانست، عمل کرد؛ این یک صفت از صفات امیرالمؤمنین است.
ما محبان آن بزرگوار هستیم. شکی نیست که در دل ما عشق امیرالمؤمنین موج میزند؛ این مایهی امید و افتخار ماست؛ اما این محبت را چه چیزی عمق میدهد و جزو جان ما مینماید و روزافزون و ثمربخش میکند ؟ اینکه به این صفت امیرالمؤمنین اقتدا کنیم.