بیانات سال1370


این‌که شما گفتید ما میخواهیم در این برنامه از جنبه‌ی علمی الگو بدهیم، این دست شماها نیست؛ شما الان دارید الگو را میدهید؛ چه بخواهید، چه نخواهید. آن کسی که دارد حرف میزند، او الگو میشود. ببینید، ما داریم از جامعه‌ی دانشمندان گمنام کشور یک نفر را برمیکشیم. اینها همیشه گمنام بوده‌اند؛ نه این‌که حالا امروز که انقلاب شده، گمنامند؛ نه، انقلاب اینها را یکخرده رو میآورد؛ اما اینها قبل از انقلاب گمنام‌تر بودند. آن کس که میخواست یکخرده برای خودش و برای علمش زندگی کند، گمِ گم بود؛ مگر آن کسی که میخواست یک کار مثلاً تملق‌آمیزی بکند و یک چیزی بگوید، او جلو میآمد؛ والّا کسی که واقعاً میخواست در زندگی علمی خودش باشد، اصلاً کسی به او کمترین اعتنایی نمیکرد.

من یک وقت در زمان ریاست جمهوری به مرکز سرم‌سازی کرج ( ۱۰ ) رفتم، دیدم یک عده از این دانشمندان پیرمرد در آن‌جا هستند؛ که یکی از آنها هم به گمانم جزو همین کسانی بود که از طریق رادیو با او صحبت شد. من از لهجه‌اش فهمیدم که نجف‌آبادی است. پیرمرد از کار افتاده‌یی بود؛ گریه‌اش گرفت ! دید که رئیس جمهور آمده با او دست میدهد و میگوید: آقا ! احوال شما چه‌طور است ؟ اصلاً چنین چیزی در زندگی او سابقه نداشت که یک مقام کشوری جلو بیاید و با تواضع با او حرف بزند و قدر علم او را بداند. میدید که من قدر علم او را

«4»