بیانات سال1370


میدانم و به او به عنوان یک عالم، حقیقتاً و قلباً - نه تصنعاً - احترام میکنم؛ این واقعاً برایش چیز عجیبی بود. اصلاً این چیزها در گذشته مطرح نبود.

بنابراین، حالا شما دارید از این جامعه‌ی گمنام، یکی را بالا میکشید، در رادیو میآورید و با او گفتگو میکنید. پیدا بود که آن مصاحبه‌گرتان ( ۱۱ ) هم کاملاً دل میداد؛ گاهی مکرر میگفت من شاگرد شما بودم، یا شما در دانشگاه این‌طور بودید؛ یعنی او را احترام میکرد. پس، او به طور طبیعی الگو میشود. حالا هر کار کرده باشد، الگوست؛ یعنی شما دیگر نمیتوانید بین تلاش علمی او و صبغه‌ی فکری او مرزی قائل بشوید. ممکن است او یک آدم مادّی باشد و در گزارشی که میدهد، نشان بدهد که اصلاً جنبه‌های معنوی در پیشرفت آدم مؤثر نیست. اگر او این‌چنین گفت، شما از دستتان در رفته، دیگر هیچ کاری نمیتوانید بکنید؛ این گزارش منعکس هم میشود و جوانی را هم که آن‌جا نشسته و دارد گوش میکند، جذب میکند. بنابراین، به این نکته توجه کنید؛ با این‌که برنامه، برنامه‌ی بسیار خوبی است، اما این کار، عکس اهداف شما عمل نکند.

ما باید عالِم را عملاً تشویق کنیم؛ صرف این‌که بگوییم ما شما را دوست میداریم، او تشویق نمیشود. یکی از طرق تشویق کردن همین است که ما او را بیاوریم و از طریق رسانه‌ی خود در مقابل میلیونها نفر قرار بدهیم و او شرح حال و گوشه‌های مخفی زندگیش را که در غربت و در فقر گذرانده، برای مردم بیان کند و تشویق بشود؛

«5»