کاری که امام در این برهه از تاریخ توانست انجام دهد، گمان میکنم در طول تاریخِ بعد از اسلام، با این عظمت و این ابعاد، در هیچ جا سابقه نداشته است. مصلحین زیاد بودند، گویندگانِ حق زیاد بودند، مجاهدین فیسبیلاللَّه زیاد بودند؛ اما آن انسانی که توانست این تحرّک و تحوّل عظیم را در دنیا، به نام خدا، به نام دین، به نام ارزشهای معنوی و الهی، آن هم دردنیایی که مالامال از انگیزههای مادّی است، به وجود آورد، او بود. غیر از او، ما کس دیگری را نمیشناسیم. این، به برکتِ اخلاصش بود. او برای خاطر خدا اقدام میکرد و برای خاطر خدا حرف میزد. وقتی آنچه که انسان میگوید و عمل و قبول مسؤولیت میکند، برای خدا باشد، کارها هم برانسان آسان خواهد شد. چون برای خداست، نفْس انسان، در آن، تأثیر و دخالتی ندارد. انگیزههای نفسانی، در آن طیف و میدان، حضور ندارند. لذاست که قبول مسئولیتْ آسان است، رها کردن مسئولیتْ آسان است، اقدام کردنْ آسان است، گفتنِ آنچه که باید گفت، آسان است، نگفتنِ آنچه که نباید گفت، آسان است، تصمیم گرفتن، آسان است، نوشیدنِ جامِ زهر، آسان است، مقابله با همه دنیا، آسان است، روبهرو شدن با ابرقدرتها، آسان است.
آنچه که مسائل را دشوار میکند، نفْسِ ماست، هواهای ماست، خواستههای ماست، محاسباتِ مادّىِ ماست. اگر این طور باشیم، چه خواهد شد ؟ چه ضرری میرسد ؟ از چه چیز باز میمانیم ؟ وقتی که « من » در بین نبود،