« خود » در بین نبود، « شخص » در بین نبود، « هوای نفس » در بین نبود و همه چیز برای خدا بود، همه کارهای بزرگْ آسان میشود. اگر شما میخواهید به صفحه روشن این تجربه عظیم و درخشان نگاه کنید، زندگی امیرالمؤمنین را ببینید. آن روزی که بایستی رها میکرد و مثل هسته خرمایی از دهان بیرون میانداخت، این کار را کرد. آن وقتی که احساس تکلیف بود - برای تکلیف؛ نه برای چیز دیگری - به سراغش رفت و آن را قبول کرد. احساس تکلیف کرد. برای حفظ دین و برای مقابله با دشمنانِ دین، دوران خلافتش را، تقریباً، به جنگ گذراند. اگر مسأله هوای نفس و ملاحظات نفسانی بود، طورِ دیگری عمل میکرد. ملاحظات نفسانی نبود. آن وقتیهم که میخواست جان خودش را در راه این هدف و این مقصود فداکند، باز هم به آسانی فدا کرد.
این، صحنه روشنی است که تاریخ از زندگی امیرالمؤمنین در مقابل ما ترسیم کرده است. از این روست که به این شخصیت، در طول تاریخ، همیشه با عظمت نگاه شده است. شما خیال نکنید که محبت به امیرالمؤمنین، مخصوص شیعیان است. این طور نیست. در دنیای اسلام، امیرالمؤمنین محبوبِ دلهاست و همه او را دوست میدارند. همه او را قبول دارند؛ مگر انسانهای ناسالمی، که کم و معدود هستند. در دنیای خارج از اسلام هم، کسانی که او را میشناسند، دوستش میدارند. این نیست، مگر بهخاطر همین که او توانست ولایت و اراده الهی را