بیانات سال 72


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیّةالله فی الارضین. قال الله الحکیم فی کتابه: « تلک امّة قد خلت لها ماکسبت و لکم ماکسبتم. ( بحمدالله این توفیق را پیدا کردیم که ساعتی در خدمت شما آقایانِ علما و وعّاظ و فضلا و طلّاب شهر تبریز و بعضی دیگر از شهرهای آذربایجان باشیم. قبلاً هم در سفر گذشته این توفیق دست داد و ساعتی با شما به سخن نشستیم. حرف بین ما و شما، در واقع تمام شدنی نیست. ما همیشه با هم حرف و سخنی داریم که بشود گفت و شنید. بنده امروز، و بخصوص امشب، که به محوطه‌ی « طالبیّه » قدم گذاشتم، خاطرات گذشته در ذهنم بیدار شد. نه آن خاطراتی که خود من شاهد آن بودم؛ بلکه آنچه را که از گذشتگان و پدران و بزرگتران شنیده‌ام. به یاد آوردم سالهای ۱۳۱۵ و ۱۶ قمری، یعنی تقریباً صد سال پیش را که مرحوم جدّ ما از نجف به تبریز آمد. در همین

«1»