شهرِ باعظمتِ تبریز، با آن جمعیت زیاد و آن فضای وسیع که شاید در ایران آن زمان اوّلین شهر بوده و از تهران هم شاید بزرگتر بوده است محل قضایای گوناگون و اختلافات فراوان در قضایای مشروطیت بود. بخش مهمی از این قضایا به سبب اختلافات همین علمای بزرگ و همین شخصیتهای معروف بود. یک طرف امام جمعه و « شیخ سلیم » و « شیخالاسلام » و « ثقةالاسلام » و دیگران؛ یک طرف هم آقامیرزا حسن مجتهد و بقیهی علما. قبل از آنها یک طور، بعد از آنها یک طور. البته به نظر این بندهی حقیر، همهی آنها سعیشان مشکور است؛ زیرا فقیه بودند و به وظایف خودشان عمل میکردند. احساس وظیفه میکردند و دنبال میکردند. ملاهای تبریز هم، در این جهت به شدّت مواظب و مقیّد بودند. روزگار بر آن مردم، آن طور گذشت. اگر عالم بود، اگر پیشنماز بود، اگر آقازاده و ملّاک بودند مثل بعضی از آقایانی که ملّاکین بزرگ بودند و عالم هم بودند اگر مردمی بودند و علاقه مندانی از تودهی مردم داشتند؛ هر کدام کاری و حرکتی کردند و آن دوران سپری شد. محدودهی کار عالِمِ طراز اوّلِ تبریز، عبارت بود از یک مسجد. همین پدربزرگ ما که ملّای معروفی هم بوده و فاضل بوده است محدودهی کارش عبارت بود از همین مسجد جامع، ظهرها؛ شبها هم « مسجد کوچهی