بتوانند و هر جا بتوانند کوچک یا بزرگ درگیری و جنگ درست میکنند. در طول این جنگ هشت ساله و دنبالههای جنگ، کسانی که قضایا را از نزدیک دنبال کردهاند، میدانند که شهدای ما، با شهادت، مثل عاشقی که به معشوق برسد، روبهرو شدند. مسأله، مسألهی رسیدن به یک هدف والا و یک مطلوب عزیز بود. قضیه این نبود که کسی جایی گیر کند و تسلیم مرگ شود. در موارد متعدّد، این جوانان فداکار ما؛ این دلهای عاشق و این انسانهای سراز پا نشناخته، به سوی شهادت پرواز میکردند. کسانی را که خدای متعال در معرض این امتحان الهی قرار داد، قبل از شهادت، نور خود را در وجودشان تابانید. من خودم دیدم کسانی را که قبل از شهادت، وقتی انسان به چهرهشان نگاه میکرد، آشکارا میدید چهرهی آنها میدرخشد. آنهایی که در میدانِ این امتحان، درست وارد شدند، این را دیدند. خدای متعال، پاداش میدهد. وقتی کسی در راه خدا آماده شد که عزیزترین سرمایهی خود، یعنی جان را تسلیم کند؛ وقتی آماده شد این فداکاری بزرگ را انجام دهد، خدای متعال به مجرّد همین آمادگی، به او اجر و پاداش میدهد. این پاداش، همان است که دل او را روشن میکند. تا آنجا که حتّی این روشنایی، در چهرهی او نمایان میشود. از جوانان درون جبهه شنیدهاید که میگفتند فلانی نزدیکِ پرواز است؛ چون صورتش میدرخشد. این، دروغ نیست. این، گزاف نیست. این، حقیقت است. این، آن مفهومِ والایِ شهادت است. حتّی کسانی که نزدیک رفتند