بیانات سال 72


« عجب ! مسجد ! توی دانشگاه !؟ دانشجو و نماز !؟» یکی دیگر، محیط ارتش بود. باورشان شده بود که ارتشی، لزومی ندارد دین داشته باشد و نمی‌شود دین داشته باشد. اگر یک ارتشی، ته ریشی داشت، همه تعجّب می‌کردند. اگر یک ارتشی، در نماز جماعتی شرکت می‌کرد و شلوار رویی‌اش را می‌کند و با زیرشلواری می‌ایستاد نماز می‌خواند، می‌گفتند: « به به ! آقا را ببینید چه متدیّن است !» در حالی که اگر یک کاسب بازاری این گونه بود، تعجب نمی‌کردند. این طرز تفکّر، غلط است. البته در آن نظام، آن طور بود. در رأس آن نظام، کسانی بودند که با دین سرِ ناسازگاری داشتند. دستگاه سلطنت، ضدّ دین بود؛ دشمنِ دین بود. دوران قاجار نیز، همین‌طور بود. منتها دوران قاجار، دشمنِ عملِ فردیِ دین نبودند؛ دشمن نفوذِ دین بودند. همین « فتحعلی شاه » و « محمّدشاه » و اینها هم که در شرح حالشان می‌خوانید شب جمعه، فتحعلی شاه یک آخوند مخصوص داشت که می‌آمد برایش دعای کمیل می‌خواند؛ اگر یک دینداری، اندکی با قدرت و سلطنت او اصطکاک پیدا می‌کرد، یا در محیط کار او خودی نشان می‌داد، با مشت می‌کوبید توی مغز دین و دیندار. این‌طوری بودند اینها ! محمّد شاه نیز همین گونه بود. « ناصرالدین شاه » هم از همه‌شان بدتر بود. « مظفرالدین شاه » نیز همین‌طور بود. اینها در عمل شخصی خودشان، تدیّن ظاهری داشتند. به دوران پهلوی که رسید، به

«16»