ما مراجعه میکنند، احیاناً ممکن است ناراحت باشند، ناراضی باشند، کارشان درست انجام نگیرد، به حرف آنها گوش داده نشود، شکایتشان جدّی گرفته نشود و با شکوهی آنها احیاناً با لبخند تمسخر برخورد شود. و این کارها، میشود. بنده مکرّر، در زمان امام، در مواجهه با مسؤولین بالای کشور میگفتم: « مردم فلان روستا، امام را که نمیبینند. برای آنها، امام و نظام و رئیس جمهور و نخست وزیر و مسؤولین بالا، همان بخشدار ذیربط و فرماندهی پاسگاه ژاندارمری [ نیروی انتظامی امروز ] است. با او مواجهند. نظام برای آنها، همین است. آنها روی برخورد کوچکترین مأمور ما حساب و جمعبندی میکنند .» البته ملت تا کنون جمعبندی خوبی نسبت به دستگاه داشته است. لکن بالاخره باید مراقبت کرد. پس، مسألهی دوم، برخورد با مردم است؛ حتّی آنجایی که کار مردم را نمیتوانیم انجام بدهیم. هزاران نامه به ما میدهند. از این هزاران نامه، ممکن است صدی شصت یا هفتاد یا کمتر و بیشتر، درخواستهای غیرمعقول باشد. قابل عمل نباشد. اما او باید بفهمد که به این درخواست توجّه و اعتنا شد و این اعتنا را، در کار شما و مأمورین زیردست شما باید بفهمد. سوم اینکه، در این کاری که داریم، نفس شغل، هدف نباشد. البته سخت است. اگر نفس شغل هدف شد، ممکن