افتخارات آذربایجان و تبریز بود یک وقت که به مشهد آمده بود، برای ما بیان میکرد و میفرمود: « من در نجف به دوستانمان گفتم: « هیچ کاری در دنیا وجود ندارد که نشود آن را انجام داد. همهی کارها را میشود انجام داد .» میگفت: « رفقا بعضی میخندیدند و قبول نداشتند .» کار رسید به اینجا که ایشان کتابخانهی مفصّلی به نام « مکتبة امیرالمؤمنین، علیهالسّلام، العامة » در نجف ساختند. لعنت خدا بر این بعثیهای ضدّ همه چیز؛ ضدّ فرهنگ و دین که گویا بخش زیادی از کتابخانه را نابود کردند. بسیاری از آن را غارت کردند و از بین بردند. کتابخانهای درجهی یک که در نجف اوّل کتابخانه بود و ظاهراً از هم پاشیده شده است. اگر قسمتهایی از آن هم در گوشه و کنار باشد، دیگر آن کتابخانه نیست. ایشان با زحمت زیاد، کتابهای عزیز و نفیسی را از سرتاسر دنیای اسلام در نجف جمع کردند. ایشان میگفتند: « نوبت به اینجا رسید که میبایست در بزرگی را که ارتفاعش چند متر بود، میبردند و نصب میکردند .» کسانی که دیدهاند، میدانند که کوچههای نجف، کوچههای تنگ و تاریکی است. بخصوص، آن روزها، تنگ و تارتر هم بود. بنده خودم آن کوچهها و آن وضعیت را دیده بودم. کوچههای خیلی تنگ و تاریک که به زحمت میشود چیزی را که کمی عریض باشد، در آنجا حرکت داد. میفرمود: « رفقا به من گفتند حالا این در و پنجره را میخواهند ببرند آنجا نصب کنند و نمیشود برد ! من گفتم نخیر ! همین در