مقابل آن تعظیم کرد، به عظمت تعظیم کرده است، به معرفت تعظیم کرده است: « مادح خورشید، مدّاح خود است .» این را ایراد نمیگیریم. اما آنهایی که در این مملکت در طول سالیان متمادی دریچه را به روی فرهنگ بیگانه باز کردند، حتّی همان فرهنگ وارداتی را هم نمیشناختند و نمیفهمیدند. اینطور نبود که فرهنگی را بپسندند، بگویند: « حالا ما این را وارد ایران کنیم .» خیر ! فقط و فقط این بود که چون بیگانه بود، اینها هم بیگانهپرست بودند، بیگانه را دوست میداشتند. از خودی بیزار بودند. مثل بچهی نادانی که ارزشهای پدر خودش را مثلاً نمیبیند، اما به آدمی که آن طرف است، علاقهمند میشود؛ با اینکه آن آدم کمتر از پدر خودش است. این به دلیل ندانستن و جهالت است. نیم قرن اینگونه گذشت. دورهی قاجار، به نظر من جزو تاریکترین دورههای تاریخ ایران است. بنده بارها گفتهام: « خدا لعنت کند پادشاهان قاجار را که در دوران پیشرفت و علم آنوقتی که وقت علم و فرهنگ بود کاری را که باید بکنند، نکردند و ایران را به این روز انداختند .» من به آنها یک سر سوزن اعتقاد وارادت ندارم. اما یک نکته وجود دارد و آن اینکه، آنها مردمان ضعیف و بیعرضه و شکمپرست و زنباره و اهل دنیا و به فکر عیش و عشرت خودشان بودند. کار به خیر و شرِّ قضایا نداشتند. نمیفهمیدند. ناصرالدین شاه میخواست پادشاهی کند، سلطنت کند، لذّت ببرد. کاری نداشت که بر سر ملت چه میآید و چه نمیآید. ضعیف بود. بیاعتنا بود که البته، این از