بیانات سال 72


است. عرض نمی‌کنم در همه جهت؛ اما در پاره‌ای از جهات، این‌طور است. امروز زندگی ما با یک حادثه‌ی بزرگ همراه شده است. آن حادثه‌ی بزرگ هم عبارت است از همین انقلاب اسلامی و ادّعای استقلال و حاکمیت ملی و رجوع به ارزشهای بومی و ملی خودمان، که ارزشهای دینی هم جزو ارزشهای ملی ماست. در دورانهای گذشته، در این کشور، متأسفانه برای استقلال و حاکمیت ملی دل سوزانده نمی‌شد. به چه دلیل ؟ برای این‌که همه‌ی کسانی که دوران اخیرِ رژیم طاغوت یعنی دوران پهلوی را به یاد دارند، می‌دانند که دوران پهلوی، دوران خود فراموشی ملت ایران شده بود. دوران متروک ماندن عناصر خودی و ملیِ فرهنگ ما بود. همه چیز را از بیرون این مرزها وام گرفتند و چنان به محصولات خودی بی‌اعتنایی کردند و آن را تحقیر نمودند، که کمتر کسی جرأت کرد حتی گرایش به آن را نشان دهد. این، متأسفانه ویژگی دوران پهلوی است و هرچه از اوّل به طرف آخر دوران پهلوی پیش می‌رویم، ابتذال این حرکت بیشتر می‌شود. ملاحظه بفرمایید در اواخر دوران پهلوی، کارِ همین هنرهای متوسّط جامعه به کجا رسیده بود ! فرض کنید همین موسیقی. موسیقی این کشور را با موسیقی غربی مخلوط، و بلکه در موسیقیهای غربی، حل کردند. چرا ؟ چه لزومی داشت ؟ یا همین‌طور، فرض بفرمایید در زمینه‌های آداب و عادات ملی. ما ملتی هستیم که سابقه‌ی بسیار کهنی داریم. ما برای خودمان یک نوع سلام و علیک داریم؛ یک نوع معاشرت داریم؛ یک نوع نشست و برخاست

«4»