بسماللهالرّحمنالرّحیم من امروز دو فیض بردم: اول اینکه این نقشهای زیبا را تماشا کردم. البته من از هنر نقاشی و تصویر و نگارگری و امثال اینها هیچ سررشتهیی ندارم و مثل یک مستمعِ بیاطلاع با قضایا برخورد میکنم؛ منتها انسان از زیبایی لذت میبرد. خصوصیت انسان سلیمالطبع این است که از زیبایی لذت میبرد؛ گاهی هم نمیفهمد چرا لذت میبرد. مثلاً فرض بفرمایید انسان از یک صدای خوش، از یک آهنگ خوب، از یک خط خوب، از یک بازی خوب در سینما یا تئاتر، از یک نقاشی خوب با طراز درست و نظم طبیعی و حقیقی لذت میبرد و تحت تأثیر قرار میگیرد و چیزهایی میفهمد؛ اما اگر بگویند شرح بده، نمیتواند شرح بدهد این حال من است منتها وقتی خود شما صاحبان کار اینجا هستید و دو کلمه میگویید، انسان وارد عالم جدیدی میشود و استفاده میکند. فیض دوم این است که شما آقایان و خانمها را زیارت کردیم. اسم بعضی از شماها را شنیدهام، یا در جایی خواندهام، یا کارهایتان را دیدهام؛ لذا از دور شما را میشناختم؛ بعضیها را هم نه، چون بر این چیزها احاطهیی ندارم. بههرحال همین که امروز شما را زیارت کردم، این را کاملاً مغتنم میشمارم.