بیانات سال 1372


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم محل استقرار ما در این هشت، نه ماهی که در منطقه‌ی عملیات بودم، « اهواز » بود، نه « آبادان ». یعنی اواسط مهر ماه به منطقه رفتم ( مهرماه ۵۹ تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۰ ). یک ماه بعدش حادثه‌ی مجروح شدن من پیش آمد که دیگر نتوانستم بروم. یعنی حدود هشت، نه ماه، بودن من در منطقه‌ی جنگی، طول کشید. حدود پانزده روز بعد از شروعِ عملیات بود که ما به منطقه رفتیم. اوّل میخواستم بروم « دزفول ». یعنی از این‌جا نیّت داشتم. بعد روشن شد که اهواز، از جهتی، بیشتر احتیاج دارد. لذا رفتم خدمت امام و برای رفتن به اهواز اجازه گرفتم، که آن هم برای خودش داستانی دارد. تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد ۶۰ رفتم منطقه‌ی غرب و یک بررسی وسیع در کلّ منطقه کردم، برای اطّلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیاییم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث « تهران » پیش آمد و مانع از رفتن من به آن‌جا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم. از روزهای اوّل قصد داشتم بروم « خرمشهر » و آبادان؛ لکن نمیشد. علت هم این بود که در

«1»