بیانات سال 72


میکنند. بنابراین، دستور، دستورِ حکیمانه و حساب شده‌ی دقیقی بود. از همان وقتی که امام فرمودند ( ظاهراً در همان اوقات بود و حالا تاریخش دقیقاً یادم نیست ) یک عدّه از جوانان سپاه رفتند و نقطه‌ای را در نزدیکی منطقه‌ی عبور دشمن، از رودخانه‌ی کارون که تقریباً حدود « مارد » بود انتخاب کردند. آن‌طور که به ذهنم می‌آید، اسمش « محمّدیه » بود. آن‌جا زمین را گود کردند و نزدیک دشمن، وارد سنگرها شدند؛ بدون این‌که امکاناتی داشته باشند. فرمانده‌ی آن گروه، همین آقای « رحیم صفوی » بود که مرتباً به اهواز میآمد و از ما امکانات میخواست. من، گزارش کارشان را که میپرسیدم، میدیدم اینها قدم به قدم، جلو میروند. یعنی مثلاً اوّل در فاصله‌ی چند کیلومترىِ دشمن بودند و همین‌طور نزدیک شده بودند. یک بار ایشان میگفت: « ما شبانه از سنگرهای خودمان، دشمن را میزنیم .» یعنی دشمن خبر نداشت که اینها این‌جا هستند، و اینها را کشف نکرده بود. این مقدّمه‌ی عملیات ثامن‌الائمّه شد. بین فرمان امام تا شکسته شدن حصر، چند ماهی فاصله شد. یعنی شکسته شدن حصر آبادان، بعد از قضایای هفت تیر و این قضایای سال شصت بود و امام این را قبلاً فرموده بودند. یعنی در آن اوایلِ حصر بود که فرموده بودند « حصر آبادان باید شکسته شود .» ولی گمان میکنم شش، هفت ماهی یا هفت، هشت ماهی فاصله افتاد.

«12»