بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جادهی خرمشهر اهواز بسته بود؛ اما جادهی آبادان باز بود و در آن رفت و آمد میشد. وقتی دشمن آمد اینطرف و سرپل را گرفت و کم کم سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جادهی ماهشهر و آبادان. چون ماهشهر به جزیرهی آبادان وصل میشود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنی سرپل توسط دشمن توسعه پیدا کرد و جادهی سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقی ماند. یکی راه آب بود که البته آن هم خطرناک بود. یکی راه هوایی بود و مشکلش این بود که آقایانی که در ماهشهر نشسته بودند، به آسانی هلیکوپتر به کسی نمیدادند. یک راه خاکی هم در پشت جادهی ماهشهر بود که بچهها با هزار زحمت درست کرده بودند و با عسرت از آنجا عبور میکردند. البته جاهایی از آن هم زیر تیر مستقیم دشمن بود که تلفات بسیاری در آنجا داشتیم و مقداری از این راه از پشت خاکریزها عبور میکرد. این غیر از جادهی اصلی ماهشهر بود. البته این راه سوم هم خیلی زود بسته شد و همان دو جاده؛ یعنی راه آب و راه هوا باقی ماند. من از طریق هوا، با هلیکوپتر، از ماهشهر به جزیرهی آبادان رفتم. آنوقت، از سپاه، مرحوم شهید « جهان آرا » که بود، فرماندهی همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید « اقاربپرست »، از همین شهدای اصفهان بود. افسر خیلی خوبی بود. از افسران زرهی بود که رفت آنجا ماند. یکی هم سرگرد « هاشمی » بود. من عکسی از همین سفر داشتم که عکس بسیار خوبی بود. نمیدانم آن عکس را