بیانات سال 72


دنیا پیش آورده است. فلسفه‌ی غرب، تحوّلات و تطوّراتی داشته است. تفکّر غربی، راههای ناپیموده را در طول صدسال اخیر پیموده است. حرفهای جدیدی پیدا شده است. مارکسیسم، یک مقطع مهم در تفکّر و فلسفه‌ی غربی بود. بعد از مارکسیسم، تفکّرات جدید دیگری به وجود آمده است که بعضی در جهت عکس آن هستند. بعضی در جهت مخالف آن هستند؛ ولو تماماً عکس نیستند. اینها همه‌اش تأثیر می‌گذارد. یک دانشمند، یک متفکّر، بی‌خبر از فلسفه‌ی اسلامی، می‌رود آن‌جا، حرفهای فلان متفکّر یا فلان فیلسوف غربی را یاد می‌گیرد و می‌آید در هر مکتبی هم بالاخره چهار کلمه حرف حساب و بیشتر از آن حرف حساب‌نما؛ ولو واقعاً ناحساب وجود دارد اینها را می‌آورد در جامعه‌ی فکری ما پخش می‌کند و ذهن بی‌دفاع و غیرمسلّح جوان ما، این را صددرصد می‌پذیرد. چطور ممکن است از یک فکر مادّی و بی‌اعتقاد به خدا، یک نظام خدایی و الهی و مبتنی بر فقه درست کرد !؟ اگر بخواهید زندگی اسلامی داشته باشید، ناگزیر باید فکر الهی داشته باشید. فلسفه‌ی ما این‌جاست که باید به میدان بیاید؛ ذهنها را مسلّح و مجهّز کند؛ سؤالها را پاسخ گوید و بلکه سؤال مطرح کند. متفکّرین فلسفه‌دان ما؛ دانشجویان حوزه‌ی علمیه‌ی ما که طلّاب رشته‌ی فلسفه و کلامند، باید حرفهای متفکّرین فلاسفه‌ی غربی را بشناسند و بدانند اینها چه می‌گویند و حرفشان چیست. تازه‌های آنها را بدانند. سفرهای علمی و کارهای فراوانی

«17»