حکمت الهی و گرهگشایی دین خدا در امور زندگی مردم به وسیلهی یک عدّه انسانِ وارد و عالم و بیغرض و بیطمع، روشن و آشکار شود. این، فلسفهی حوزههای علمیه است. حوزهی علمیه، اساساً برای این است که هدایتهای الهی و فقه الهی را که فقه به معنای عام در اینجا مورد نظر است، نه فقه به معنای احکام شریعت، که اصطلاح خاص است برای مردم تبیین کند. اوّل آن را به دست بیاورد و بعد تبیین کند. اخذ و اعطا. از اوّل که این حوزهها در زمان ائمّهی هدی علیهمالسّلام به وجود آمد و بعد تطّور و گسترش و عمق پیدا کرد تا رسید به امروز، این، تکلیف حوزههای علمیه است. منتهای مراتب، حوزههای علمیه، دو دوران را تجربه کردهاند. یکی دوران انزوا و یکی دوران حضور. دوران انزوا عبارت است از دورانی که حوزههای علمیه، در متن زندگی مردم هیچ تأثیری نداشتند. یعنی کار حوزهی علمیه، به روال زندگی مردم هیچ ربطی نداشت. حکومتهایی میآمدند، کشورهایی را اداره میکردند، شهرهایی را آباد یا خراب میکردند، جامعه را با قدرت سیاست خودشان به سمتی سوق میدادند و حوزههای علمیه و علمای دین هم، در خلال آن حرکت کلّی، یک نقش جزئی و فرعی را ایفا میکردند. گاهی علمایی بودند که دارای اقتدار فکری و علمی و روحی بودند، یا زمانه مناسب بود و میتوانستند تأثیر بیشتری بگذارند. مثل اینکه فرض بفرمایید محققّ کرکی رضواناللهتعالیعلیه، به شاه طهماسب صفوی و جانشینان شاه طهماسب یاد میداد که « اینطور مجرمین را تعقیب کنید؛ اینطور مجازات کنید »، بعضی از امور