پس، در طول این قرنهای متمادی، دوران انزوای حوزه بوده است. البته علما در دورانی در کارهای سیاسی دخالت میکردند؛ در حکومتها، با حکومتها میجنگیدند. انواع و اقسام اینطور فعّالیتها از علما دیده شده است؛ امّا نه همیشه که بعضی از اوقات. فرض بفرمایید یکی از علما، حد جاری میکرد. یکی از علما بر سر فلان حاکم، آدم میفرستاد. یکی از علما، عدّهای را از شهر بیرون میکرد. حاکمی را میآوردند، حاکمی را میبردند. از این کارها میکردند؛ اما اینها مسائل شخصی بود. یک آقا نجفی اصفهانیای مثلاً، یک حجةالاسلام شفتیای مثلاً، در اصفهان؛ یک مرحوم میرزا مهدی شهیدی در مشهد یا بزرگانی در جاهای دیگر بودند و کارهایی انجام میدادند. امّا حوزهها، هیچگونه دخالتی در امور جاری کشور و در امور زندگی مردم نداشتند. این را « دوران انزوا » میگوییم. یک دوران هم « دوران حضور » است که دوران ماست. همین چند سالِ بعد از انقلاب. دوران حضور یعنی چه ؟ آیا به این معنی است که الان حوزهها در همهی امور کشور حضور دارند ؟ نه؛ متأسفانه چنین چیزی نیست. دوران، دورانِ حضور است؛ اما آیا حضور هست، یا نیست ؟ این به عهدهی حوزههاست که به خود برگردند و فکر کنند ببینند هست یا نیست ؟ اما دوران، دورانِ حضور است. یعنی چه ؟ کشور جمهوری اسلامی، کشوری است پهناور و