پس، این دو دوران از همدیگر متمایز است. این دو دوران را با هم نباید اشتباه کرد. حوزهی علمیهی دورانِ جمهوری اسلامی، طبیعت و نسبتش با زندگی جامعه، با حوزهی علمیه در دوران ستمشاهی و دورانهای طولانی گذشته؛ حتّی در آن دورانی که سلاطین میآمدند دست علما را میبوسیدند، متفاوت است. در آن روز، سلاطین دست علما را میبوسیدند، برای اینکه علما یک کلمه بگویند که آنها از آن استفاده کنند. شما اگر به کتاب کاشف الغطای مرحوم شیخ جعفر کبیر رضواناللهتعالیعلیه نگاه کنید، خواهید دید در همین بحث جهادش که مورد ابتلای ماست، مکرّر در مکرّر پیداست که حکومتِ وقت، از آن بزرگوار چیزهایی میخواسته است که ایشان به مناسبت آنها فتوا داده است. البته عین همانها را حکومت وقت از میرزای قمی هم میخواسته است. منتها میرزای قمی رضواناللهعلیه، رندتر و زرنگتر بوده و جواب چندان درستی نداده است. مرحوم شیخ جعفر، ساکن ایران نبوده و از دور مسائل را میدیده و خیلی وضع دربار قاجار را نمیدانسته است. لذا ایشان آنچه را که آنها از فتوا و اجازه و حکم و این چیزها میخواستهاند، تا حدود زیادی در اختیارشان گذاشته است. یعنی دربار فتحعلیشاه، شیخ جعفر کبیر یا میرزای قمی را احترام میکرد. اما برای چه ؟ برای حکم جهاد با روسها؛ برای گرفتن اجازهی اخذ وجوه از مردم و برای این طور چیزها. آنها هم مثل میرزای قمی