بیانات سال 72


می‌نویسد که در مرکز انجمن آن‌جایی که مرکز آنها بود؛ ظاهراً عمارت روزنامه‌ی تجدّد جمع می‌شدند: « روزها سرود پخش می‌کردند؛ از جمله سرود مارسیز را .» یعنی در تبریز ما به عنوان نشانه‌ی آزادیخواهی، آن سرود را پخش می‌کردند ! حالا این سرود چیست ؟ مثل همان سرود خودمان، که بچه‌ها می‌خواندند: « ما مسلّح به الله اکبریم .» سرود « مارسیز » به دلیل برخوردار بودن از آهنگ و مضمون خوب، به سرود ملی فرانسه تبدیل شده است. این، مسأله‌ی بسیار مهمّی است. این قدردانی از جنگ است. آن‌طور که شنیده‌ایم، همه جای دنیا که شما می‌روید بخصوص کشورهای اروپایی وقتی شخصی عبور می‌کند و مثلاً دستش را بسته و معلوم است جزو مجروحین جنگ و به قول ما « جانباز جنگ » است، کلاهشان را برایش برمی‌دارند و احترامش می‌کنند. یعنی از او قدر دانی می‌شود. حقیقتاً اگر راستش را بخواهید، ما این قدردانی را نکرده‌ایم. در حالی که جنگ آلمان و فرانسه و جنگ ایتالیا و فرانسه کجا، جنگ عراق و ایران کجا ! اصلاً دو مقوله است. دو حقیقت است. این‌جا مسأله این نبود که یک کشور می‌خواهد به کشوری دیگر حمله کند و چهارتا شهر او را بگیرد. قضیه، قضیه‌ی برخورد با آرمانهای یک ملت بود. یک ملت که به خاطر یک حقیقت، مورد تهاجم قرار گرفت. یک حقیقت را قبول کردیم و مورد تهاجمِ دنیا قرار گرفتیم. یک بی‌عقل راهم پیش انداختند که « بیا، این‌جا را به‌هم بزن !»

«4»