کشور خودشان برقرار میکنند. این اتّفاق در ایران هم افتاد. اروپاییها آمدند، ترتیبات اروپایی را وارد این کشور کردند و کسانی که فریفتهی آنها بودند همچون آن روشنفکران نسل اوّلِ این کشور، مثل ملکم خانها و امثال اینها، که روشنفکری را از آنها فرا گرفته بودند با آنها همدست شدند. در داخل هم که غفلت بود و فرمانروایان غرق در فساد و تباهی. اینگونه وارد این کشور شدند، همه چیز را به هم ریختند و ایران را مانند یک کشور خالیالکف، مثل اینکه هیچ نداشته باشد، نسبت به گذشتهاش بدبین کردند. آن را نسبت به تاریخش غافل کردند و ترتیبات خودشان را منتها ترتیبی که برای شهروندان درجهی دو گذاشته میشد در اینجا برقرار کردند. این یک امر بدیهی است. مثل اربابی که خانهی نوکرش را منطبق با سبک آرایش خانهی خودش بیاراید ! راحتِ نوکر را که در نظر نمیگیرد؛ راحتِ خودش را آنجا در نظر میگیرد. این یک امر بدیهی و طبیعی است. لذا، واقعاً ضایعهای ایجاد شد و ادامه پیدا کرد. اگر چه در دوران پهلوی و بخصوص این سی، چهل سال اخیر، وضعیت کذایی دوران قاجار، به آن وضوح وجود نداشت؛ اما خطر از آن زمان بیشتر بود. به خاطر اینکه اینها به معنای واقعی کلمه نسبت به گذشتهی ایران بیاعتقاد شدند. بخصوص آن بخش برجستهی این گذشته؛ یعنی همان تاریخ هزار و سیصد سال بعد از اسلام. لذاست که شما ملاحظه میکنید ناگهان پا را به قبل از اسلام میگذارند؛