میبینید آن کسانی که باید سلاح بهدست گیرند، از همه اطراف سرازیر میشوند. آنهایی که باید این سلاح بهدستان را آموزش دهند، از هر جا که هستند و میتوانند، حضور پیدا میکنند. آنهایی که باید این سلاح به دستان را به صف مقدّم برسانند، با وسایل نقلیه خودشان حضور پیدا میکنند و این وظیفه را انجام میدهند. آنهایی که باید این گروه را پشتیبانی کنند و برایشان غذا و لباس و وسایل آسایش و تغذیه فراهم آورند، از همه جای این کشور، مشغول میشوند: خانهها به خیّاطخانه و حسینیهها و مسجدها به آشپزخانه تبدیل میشود تا این گروه مسلّحی را که راه افتادهاند و به جبهه رفتهاند، پشتیبانی کنند. آنهایی هم که هیچ کدام از این کارها را نمیتوانند انجام دهند، میآیند برای قهرمانانی که در وسط صحنهاند، دعا میکنند. برای آنها شعار میدهند و آنها را تقویت روحی میکنند. اگر ایمان و شور و شوق نباشد، مگر میشود چنین وضعیتی را برنامهریزی کرد !؟ این، ایمان مردم بود. این، شور و شوق مردم بود. این، امید مردم بود.
اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که ملت ایران - جمعیت و توده مردم - همیشه بوده است. اما چرا در ادوار دیگرِ تاریخ، این اتّفاق نیفتاد که در مقابل حوادث عظیم اجتماعی اینطور مردم یکسره بریزند و با حضور خود، یک معضل عظیم اجتماعی را حل کنند ؟ البته نمیگوییم در گذشته، هیچ وقت اتّفاق نیفتاده است. چرا ! وقتیکه حادثه مهلکی پیش آمده است، غالباً مردم ما، وقتی احساس کردهاند که این تکلیفِ دینی است - که