البته این تکلیف دینی را هم بایستی رهبران دینی و علمای دین به آنها میگفتند - راه افتادهاند و دفاع کردهاند. ما قضایای متعدّدی را در تاریخ گذشته - چه در ماجرای مشروطه، چه قبل از آن، چه بعد از آن و چه در جنگها - داریم. اما چرا یک حضور همگانی از همه جای کشور، با این استقامت، با این روشن بینی؛ آنهم به مدّت چند سال، در گذشته دیده نشده بود ؟ چرا در طول این یکی دو قرن گذشته - شاید از دویست سال پیش به این طرف - ایران در همه جنگهایی که با همسایگان خود و دیگران داشته، شکست خورده است؛ مگر در همین جنگ تحمیلی هشت ساله که از همه جنگهایی که ملت ایران در این مدّت با آن مواجه شد، سختتر و طولانیتر بود ؟ این، سابقه ندارد. در جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلیشاه، ما شکست خوردیم. در جنگ هرات شکست خوردیم. در جنگ بین الملل دوم، آن وقت که متّفقین وارد کشور ما شدند، شکست خوردیم. در این مدّت، هر کدام از همسایگان، در هر جا از این کشور، تحرّک و تجاوزی کردند، ما در مقابل تجاوز آنها شکست خوردیم. اما در این جنگ هشت ساله که تقریباً تمام قدرتهای نظامی دنیا با یکدیگر همدست شدند و کشوری را علیه ما بسیج نمودند و به ما حمله کردند، ما آنها را شکست دادیم. شکست نخوردیم، و پیروز شدیم. چرا ؟ عین همین مطلب، در سایر کشورها هم هست. اینها را میگویم تا فکر کنید و پاسخ درست سؤال را پیدا کنیم، تا