مجلس، باقدرت تمام میایستاد. اولتیماتوم روس بود، مجلس ایستاد. استقراض از خارجیها بود، مجلس ایستاد. قرارداد وثوقالدوله بود، مجلس ایستاد. امثال مدرّسها در آن مجلس، کم و بیش بودند. آنهایی هم که گذشتِ زمان نشان داد نمیتوانند همیشه مدرّس باقی بمانند و مثل مدرّس باشند، در سایه حضور مردانِ مستقلِّ با ایمانی از قبیل مدرّس، خیابانی و امثال آنها، یک حالت واقعىِ مردمی به آن مجلس دادند.
این، از آن دو دوره اوّلیه که وضعیتش این گونه بود. بعد از آنکه نفوذ سیاستهای خارجی در همان مجلس، با همان اشخاصْ پیدا شد، کار به آنجا رسید که نخستوزیر بعد از کودتا - حسن مشیرالدوله پیرنیا - وقتی کابینه خودش را در مجلس شورای ملی ارائه کرد و مجلس یکی دو نفر از وزرایش را رد نمود، به مجلس گفت: « همسایه جنوبی ما [ یعنی انگلیس !] مایلند این دو نفر در کابینه باشند » و مجلس رأی داد ! به صرفِ تمایل همسایه جنوبىِ دروغی، دو وزیرِ ابتدا رد شده، رأی مجلس را به دست آوردند. و اما، از آنجا که انگلیس، غاصبِ هند و بحرین بود و در خلیج فارس حضور داشت، آن را « همسایه جنوبی » مینامیدند و حتّی تا زمان پهلویها هم، انگلیس همسایه جنوبی نامیده میشد ! آن کشور که در اروپا واقع بود و هزاران کیلومتر با ایران فاصله داشت، اسمش « همسایه » بود ! چون این همسایه ناخوانده دروغین، تمایل داشت که دو نفرِ مورد نظرش در کابینه مذکور باشند، نه مشیرالدوله خجالت میکشید به مجلس بگوید که « همسایه جنوبی، مایل است این دو نفر