اسلامی باهم متّحد و متّفق شدند. اما هرچه فشار آوردند، نتوانستند جمهوری اسلامی را به زانو درآورند. امام، مثل کوه در مقابل آنها ایستاد. ملت، مثل کوه در مقابل آنها ایستاد. نمونهاش هم جنگ تحمیلی بود. در جنگ تحمیلی، هم شرق و هم غرب، به نیروهای متجاوز کمک میکردند؛ اما ملت از پسِ همهی آنها برآمد و نگذاشت که به او آسیبی وارد کنند. بعد، به فضل پروردگار، یکی از این دو قدرت فروریخت. فروپاشىِ شوروىِ سابق را هیچکس باور نمیکرد. نه خودِ سردمداران آن اتّحاد جماهیری، نه آمریکاییها، نه اقمار آن دو قدرت بزرگ جهانی و نه تودههای مردم، باور نمیکردند که چنین حادثهای اتّفاق بیفتد. ناگهان یک امپراتوری عظیم از هم فروپاشید و شوروی سابق به چندین کشور کوچک و بزرگ تبدیل شد که بعضی از آنها هنوز هم با یکدیگر جنگ و دعوا و اختلاف دارند. دیگر آن قدرتی که خود را مالکِ نیمی از دنیا میدانست، وجود ندارد. بهخلاف انتظار همه، دود شد و از بین رفت ! پس از گذشت چند صباحی از آن حادثه، قدرتهای گوناگون و ریز و درشت عالم، گیج بودند و نمیدانستند چه حادثهای رخ داد و چگونه اتّفاق افتاد ! لکن، پس از مدّتِ کوتاهی، آن قدرت دیگر آمریکا - به وسطِ میدان آمد و گفت: « امروز من رئیس کلّ دنیایم !» چون رقیب را در صحنه ندید، فکر کرد همهی دنیا زیرِ نگینِ اوست. مردمِ دنیاپرستِ کوتهبین، همین گونهاند و نمیتوانند دو واسطه آن طرفترِ حوادث را ببینند. « یعلمون ظاهرا