توانست در همهجا - حتّی در میدان جنگ و در نظامیهای طاغوتی - نفوذ کند. ما نظامیهای طاغوتیای که از بُنِ دندان انقلابی شدند، کم نداشتیم و نداریم. اما به تعداد نظامیهای انقلابی شده که هیچ، حتی خیلی کمتر از آنها را در جبههی روشنفکری سراغ نداریم که انقلابی شده باشند. نه اینکه من سراغ نداشته باشم؛ هیچکس سراغ ندارد. انقلاب ما نتوانست آن جبهه را فتح کند و این البته عللی دارد. شما که خودتان هنرمند و روشنفکرید و مسائلی را که برای یک هنرمند و روشنفکر مطرح است لمس میکنید، میتوانید به راحتی این علل را بیابید. روشنفکران همواره وابستگیهایی دارند که تصرّف آنها، ولو از ناحیهی یک فکر زلالِ پاکِ خالص، مشکل است. یعنی اگر فرض کنیم که ما یک وقت نتوانستیم روح حسّاسی را جذب کنیم، دلیلش این است که بد یا غلط میگوییم. دلیلش این نیست که تصادفاً، در ارتباط با آن روح حسّاس، وضع و محاذات مناسب برای اینکه جذب شود، پیدا نشده است. روحی که با یک اخم، با یک تأخیر و با یک بیتوجّهی، افسرده و پژمرده میگردد، نمیشود توقّع داشت که حتماً هر فکر صحیحی او را جذب کند. پس، نتیجه میگیریم که دلیلِ عدم انجذاب روشنفکران به انقلاب، نقصِ ایده و فکر و اندیشهی انقلاب نبود؛ چون پیش از آن، خیلی از همین روشنفکران، به دستگاهی که اصلاً فکر و اندیشه نداشت - یعنی دستگاه