و امّا چند جمله هم دربارهی جبههی دشمن - یعنی همان جبههی مقابل - بگویم. اگر کسی خیال کند که آنها با هم تشکّل دارند و آدمهای پیگیری هستند، به شدّت در اشتباه است. شاید در جمع شما، معدودی باشند که آن جماعت را به قدر من شناخته باشند. آن جماعت را من میشناسم. آدمهایی بیعرضه، بیپیگیری، بیاراده و اهل نقد و اهل دنیا هستند - دنیا در مقابل آخرت. خصوصیت دنیا، نقد بودن است دیگر !- و خصوصیتشان، اساساً ضعف و ترس است. وضع من اقتضا نمیکند که از کسی اسم بیاورم. و الّا اگر اسم میآوردم، برای شما خیلی شنیدنی و تفریحی بود. من از جناحهای مختلفشان - البته عمدتاً و نه منحصراً، از نویسندگان و شعرایشان - خیلیها را میشناسم. با آنها نشست و برخاست و صحبت کردهام و میدانم که چه وضعی دارند. همین کسانی که گاهی اوقات وقتی به قلمشان مینگرید، خیال میکنید شیر میدانند، جز روباه نیستند ! در نوشتن به گونهای دیگر ظاهر میشوند: وقتی احساس امنیت میکنند، به گونهای و وقتی هم سیر و پر هستند، به گونهای دیگر. در عربی میگویند این کسان حالت « دعه » دارند ! نمیدانم در زبان فارسی برای « دعه » چه معادلی میتوان پیدا کرد ؟ حالت ولنگاری دارند. یعنی معناىِ حقیقىِ ولنگاریاند و خود را در مقابل هر عامل مؤثّری رها میکنند !